◕‿◕❤دست نوشته های دختری که من باشم❤◕‿◕

عید بود فک و فامیل خراب شده بودن خونه ما........با دخی عموها و پسمل عموها و دخی عمه تو اتاق من جمع شده بودیم آهنگ می گوشیدیم.....دخی عموم عشق رپه.....پاشد آهنگ یه چیزی بگو تتلو رو گذاشتو با حرکات عجیب و غریب و خاص خودش برامون اجرا کرد.....آهنگ که تموم شد یه نگاه به ما کرد و گفت:خوب بود؟می دونم خوب بود.....می خوام برم آکادمی گوگوش شرکت کنم.....(اعتماد به نفسش تو حلقم)

حالت ما موقع اجرا آهنگ.........:O

حالت ما بعد از اجرا آهنگ و حرف دخی عمو.........:ا

دخی عمو........:)))))))))))(در حال ذوق مرگ شدن)

خدایا هرکس یه تختش کمه رو گذاشتی تو فامیل ما......

فک و فامیله داریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:آکادمی گوگوش,آهنگ,تتلو,یه چیزی بگو,عجیب و غریب,رپ,اجرا آهنگ,فک و فامیله داریم؟؟؟؟,خدایا, :: 1:14 :: توسط : m-sh

سلام دوستای گلم....خوبین؟خوشین؟نظر میدین؟بابا دوتا نظر درباره این فک و فامیله عتیقه مون بدید.....

جمعه بود و طبق معمول خونه مامان بزرگه بودیم......عموم هم اونجا زندگی می کنه....البته موقت تا خونه خودشون درست بشه....دیدم نمیشه تو این بازار شام فیلم دید از عموم اجازه گرفتم با پسر عموم جیم زدم خونشون فیلم ببینیم.....تلویزیون هنوز روشن نشده بود در زدن......درو باز کردیم دخی عمه پرید تو....تلویزیون روشن شد و منتظر شروع قسمت آخر هوش سیاه بودیم......بعد دودقیقه صدا بابام از تو حیاط اومد که به پسر عمه کوشولوم و دخترِِِِِ ِ دختر عمم(کوشولوئه)گفت:طبقه بالا دارن فیلم می بینن.....ما زنگ زدیم به بابامون که مثلا کسی نفهمه دارم باهاش حرف میزنم و میگم این کوشولوها رو بپیچونه.....تا دوتا بوق خورد کل فامیل فهمیدن من زنگ زدم بابام.....باباهم بابا های قدیم.....اومدن در زدن ما هم از روی ناچاری درو باز کردیم و تهدید کردیم کسی وسط فیلم حرف بزنه بیرونش می کنیم.......قبول کردن.....فیلم شروع شد و ما نشستیم ببینیم....دو دقیقه نگذشته بود صدا حرف زدنشون اومد....ما تا آخر فیلم داشتیم اینا رو ساکت می کردیم.....تیتراژ فیلم که اومد و نوشته بود(و.......)گفتم:آخجون هوش سیاه سه هم می خوان بسازن....تا اینو گفتم خونه پکید از صدای جیغشون.....ساکت که شدن گفتم:چرا جیغ زدین؟

دخی عمه:از خوشحالی.....

من:مگه فیلمشو میدیدید؟؟؟؟؟

همه باهم:نه.....

من.....:ا

اونا....:)))))))))))))

یعنی جیغشون از خوشحالی بابت چی بود خدا می دونه......

فک و فامیله داریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 1 مرداد 1392برچسب:هوش سیاه,قسمت آخر,جیغ,مهدی احمدوند,دانلود آهنگ,بگو من کجام,فک و فامیله داریم؟؟؟؟, :: 17:14 :: توسط : m-sh

سلاممممممممم......

حالتون خوبه؟؟؟؟این خاطره ای که می خوام بنویسم جز یکی از باحال ترین و مزخرف ترین خاطراتمه.....یعنی یه چیزی بین این دوتا....روز آخر مدرسه بود ساعت اول شیمی داشتیم.....اینقدر این معلممون نمونه سوال کار کرد که دیگه داشتیم می مردیم که دریچه ای از نور به رویمان گشوده شد و اون چیزی نبود جز ناظممون با برگه های امتحان پرورشی......ببینید چیکارمون کردن که امتحانو نور امید می بینیم......زنگ تفریح نشستیم این بازیه که یه چیزی مینویسن می چسبونن به پیشونیت باید حدس بزنی چی نوشته رو با چهار تا بچه ها بازی می کردیم که کم کم چهار نفر شد شش تا شش تا شد ده تا....تخته کلاسمون از این لمسیا بود بعد بچه ها وایساده بودن بازی می کردن معلم شیمی مون هم کمکشون می کرد تو بازی....!!!!!!!!یعنی سوژه خندمون بود تا دو ساعت.....زنگ بعد ریاضی داشتیم.....نیم ساعت اول نمونه سوال کار کردیم....بقیشم بچه ها مخ معلمو کار گرفتم و مجبورش کردن که براشون یادگاری بنویسه.....تا آخر زنگ همچنان مشغول بود و ما هم ول می گشتیم...بعد دیگه تعطیل شدیم....ساعت ده بود بعد بابام قرار بود یک بیاد دنبالم.....با دوستم باهم برمی گشتیم و اونم با من میومد.....یعنی صبحا اون میومد دنبالم می رفتیم مدرسه....ظهر من اونو می رسوندم خونه.....حالا......گفتیم زنگ بزنیم....گفت باشه....رفتیم دیدیم جلو تلفن ده نفر وایسادن تو نوبت.....گفتم پیاده بریم گفت باشه....رفتیم راه بیفتیم هنوز دو فدم نرفته بودیم اینقدر موج منفی داد پشیمون شدم....به بچه ها گفتیم بیاید با هم بریم که این خانوم اینقدر ذهنش موج منفی نده هیچ کس قبول نکرد......رفتیم تو صف تلفن وایسادیم...نوبتم که شد حالا اومده میگه من(دوستم زری)ومهدیه و اون یکی زری و مطی هستیم پیاده بریم......اول یکی از اون نگا خشمناکام بهش کردم بعد هم یکی زدم تو گوشش.....مگه سادیسم دارید.....فقط می خواستی من دو ساعت تو صف وایسم.....مطی اولش نیومد.....خلاصه راه افتادیم گله ای......یکی از بچه ها مامانش زایشگاه کار می کرد وایسادیم بره به مامانش بگه بیاد....همچنان ایستاده بودیم که مطی نفس زنون به ما رسید......میگم خوب از اول میومدی.....خلاصه 6 تا خیابون راه رفتیم و زر مفت زدیم.....من رفتم سرکار مامانم بقیه هم خونشون.....یعنی رسیدم اول از همه پای تاول زدمو از تو کفشم در آوردم......اینقدر راه رفته بودیم منم کفشام یه کوشولو پاشنه داشت دیگه پام تاول زده بود.....بعدم رسیدیم خونه دیگه مرده بودم....از اون به بعد تصمیم خیلی مهمی گرفتم.اونم چیزی نبود جز:من دیگه غلط بکنم از مدرسه با دوستام پیاده بیام خونه....

بابام که از سرکار اومده به جای دلداری میگه:کی گفت پیاده بیای؟حالام حقته پات تاول زده.....!!!!!

یعنی فک و فامیله داریم؟؟؟؟!!!!!!



ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 1 مرداد 1392برچسب:خاطرات طنز,فک و فامیله داریم؟؟؟؟,مدرسه,پیاده روی,دوست,تلفن,امتحان,کفش,, :: 15:22 :: توسط : m-sh

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 18 صفحه بعد

درباره وبلاگ
بار خدایا… از کوی تو بیرون نرود پای خیالم.. نکند فرق به حالم.. چه برانی چه بخوانی، چه به اوجم برسانی، چه به خاکم بکشانی.. نه من آنم که برنجم، نه تو آنی که برانی
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دست نوشته های دختری که من باشم....!!!!! و آدرس man-to-zendegi-love.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 38
بازدید هفته : 16
بازدید ماه : 3776
بازدید کل : 188681
تعداد مطالب : 355
تعداد نظرات : 254
تعداد آنلاین : 1



داستان روزانه